گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن-یونان باستان
فصل هفدهم
.II - تئاتر دیونوسوسی


در فرهنگنامه سویداس داستانی بدین سان آمده است: در حین اجرای یکی از نمایشنامه های پراتیناس، در حدود 500 ق م، نیمکتهای چوبینی که تماشاگران بر آن نشسته بودند فرو ریخت: جمعی کثیر آسیب دیدند، و چنان وحشتی در مردم پدید آمد که آتنیان بر دامنه جنوبی آکروپولیس تئاتری از سنگ ساختند و آن را به دیونوسوس هدیه کردند.2 در دو قرن بعد، نظایر این تئاتر در ارتریا، اپیداوروس، آرگوس، مانتینئا، دلفی، تائورومنیوم، سیراکوز، و
---
1. منظومه “جشن اسکندر”، اثر درایدن (شاعر انگلیسی قرن 17) از این تعمیم مستثناست.
2. تئاتر دیونوسوس، که امروز سیاحان میبینند، این تئاتر نیست. آنچه امروز به این نام باقی مانده است بنایی است که در حدود سال 338 ق م، به نظارت لوکورگوس وزیر مالیه آن زمان، ساخته شد. بعضی از قسمتهای آن را میتوان به حدود 421 متعلق دانست، و بعضی قسمتهای دیگر نیز گویا در قرون اول و سوم میلادی افزوده شده است.

نقاط دیگر جهان یونانی ساخته شد. ولی در صحنه تئاتر دیونوسوس بود که نخست بزرگترین تراژدیها و کمدیها ظاهر گشتند و جنگ میان دین کهن و فلسفه نو، که تاریخ فکری عصر پریکلس را به یک سلسله اندیشه و تحول پی در پی مبدل ساخته است، در شدیدترین مراحل آن، با این تراژدیها به پایان برده شد.
این تئاتر بزرگ البته بی سقف است و در زیر آسمان باز قرار دارد. پانزده هزار نشستگاه آن، در چند ردیف نیمدایره، به شکل یک بادبیزن، از پایین به طرف پارتنون بالا میرود. کوه هومتوس و دریا نیز رو به روی آن است. هنگامی که بازیگران نمایش زمین و آسمان و خورشید و ستارگان و دریا و اقیانوس را مورد خطاب قرار میدهند، با حقایق زنده سرو کار دارند، و اکثر تماشاگران، در حالی که گفتارها یا سرودها را میشنوند، اشیا را نیز مستقیما میبینند و احساس میکنند. نشستگاه ها، که در آغاز از چوب و بعدها از سنگ ساخته شدند، پشت ندارند، و تماشاگران معمولا با خود بالشی میآورند تا بر آن بنشینند; ولی در هر روز پنج نمایش را در آنجا تماشا میکنند، بی آنکه برای ستون فقرات خود، جز زانوهای ناسازگار تماشاگران پشت سر، تکیه گاهی داشته باشند. فقط در ردیف جلو چند نشستگاه مرمری دیده میشود که تکیه گاه دارند و کاهنان عالیرتبه دیونوسوس و صاحبمنصبان شهر بر آن مینشینند.1 در جلوی تماشاگران، جایگاه همواری است که ارخسترا یا محل رقص نام دارد، و دسته سرایندگان در آن قرار میگیرند. در پشت این محل، صحنه نمایش یا سکنه ساخته شده است. این صحنه گاه کاخ شاهی، گاه معبد، و گاه خانه شخصی را نمایش میدهد. شاید بازیگران نیز، پس از خروج از صحنه، در عقب آن جایی برای نشستن داشته باشند.2 وسایل کار، به اقتضای داستان نمایش، بسیار ساده بود و از قربانگاه و صندلی و کرسی و تخت و امثال آن تجاوز نمیکرده است. ولی، در اجرای نمایشنامه پرندگان آریستوفان، عوامل دیگری چون لباس و صحنه آرایی به لوازم قبلی افزوده میشود. آگاتارخوس ساموسی پرده ها و زمینه ها را بر وجهی نقاشی میکند که دوری و مسافت را نمایش میدهند. برای دگرگون ساختن مسیر وقایع و تغییر محل آن، از وسایل فنی خاصی استفاده میشود.3 گاه نیز، چون بخواهند که پایان واقعهای را که در صحنه روی داده است نمایش دهند، تصویری از
---
1. این نکته، و نیز آنچه درباره صحنه گفته میشود، براساس این فرض است که در بنای تئاتری که لوکورگوس ساخت، از نقشه کلی تئاتر اول پیروی شده است.
2. معلوم نیست که نمایش بر روی سقف “سکنه” اجرا میشده و یا در جلوی آن. شاید برای تغییر محل وقایع از پایین به بالا و یا از بالا به پایین میرفتهاند.
3. در عصر رومیان، رسم بر آن بود که در آغاز نمایش پردهای از بالا فرود آید، و در پایان نیز از پایین به بالا کشیده شود. ولی در نمایشنامه هایی که از قرن پنجم ق م باقی مانده به این عمل اشارهای نشده است، و ظاهرا فاصله بین “پرده ها” با آوازهای همسرایان مشخص میشده.

آدمیان، بدان گونه که نماینده آن واقعه باشد، تهیه میکنند و آن را بر تخت چوبی چرخداری میگذارند و در برابر تماشاگران قرار میدهند. مثلا ممکن است که برای این مقصود جنازهای را نقاشی کنند که قاتلان آن با سلاح خونآلود در کنارش ایستادهاند; این از آن روست که، بنابر سنت درام یونان، کشتار و خونریزی را نباید روی صحنه آورد. در دو طرف جلوی صحنه، منشور بزرگ و سه گوشهای قرار دارد که بر محوری میگردد. بر سطوح این منشورها صحنه های مختلف نقاشی شده است; و با گرداندن آنها میتوان منظره ها را بتندی تغییر داد. دستگاه دیگری که شگفت انگیزتر از این است جراثقالی است که قرقره و وزنهای دارد، و در سمت چپ صحنه جای گرفته است تا هر گاه که حاجت پیدا شود، خدایان یا پهلوانانی را از آسمان به صحنه فرود آرد، یا آنان را به آسمان بازگرداند، یا حتی در میان زمین و آسمان معلق نمایششان دهد. اوریپید مخصوصا در به کار بردن این دستگاه شوق فراوان داشت، و با آن یکی از خدایان را به صحنه نمایش میآورد تا زاهدانه از رشته سردرگم نمایشهای لاادری او گره گشایی کند.
درام تراژیک در آتن از امور غیرمذهبی نیست و در طی سال صورت نمیگیرد، بلکه قسمتی از جشن سالیانهای است که به افتخار دیونوسوس برپا میشود. از میان نمایشنامه های بسیاری که به آرخون عرضه میگردد، فقط معدودی برای نمایش انتخاب میشود. هر یک از ده قبیله آتیک یک تن از شارمندان دولتمند خود را جهت رهبری گروه سرایندگان معین میکند. بر عهده اوست که هزینه تعلیم خوانندگان و رقصندگان و بازیگران را بپردازد و سایر مخارج اجرای یکی از نمایشها را تامین کند. گاه، برخی از این رهبران ثروت هنگفتی را صرف صحنه آرایی و لباسها و “استعداد” بازیگران میکنند چنانکه، بدین طریق، هنر نمایشی که از کیسه نیکیاس ترتیب مییابد برنده جایزه میگردد. بعضی از این رهبران صرفه جویی میکنند و از فروشندگان وسایل نمایش لباسهای کهنه کرایه میکنند. تعلیم واقعی خوانندگان معمولا به عهده درامنویس است.
گروه همسرایان، از بسیاری جهات، مهمترین و پرخرجترین قسمت نمایش است; حتی در بعضی موارد اصل نمایشنامه را نیز از روی آن نام میگذارند. شاعر درامنویس قسمت عمده عقاید و افکار فلسفی و دینی خود را از طریق این گروه بیان میدارد. تاریخ تئاتر یونان شرح جد و جهد بیحاصلی است که گروه های همسرایان ورزیدهاند تا خود را بر اصل نمایشنامه مسلط گردانند; چنانکه در آغاز امر هر چه هست همین آوازهاست. ولی در دست تسپیس و اشیل، با افزایش تعداد بازیگران، از سهم آن کاسته میشود، و در درام قرن سوم، یکسره از

میان میرود. افرادی که گروه همسرایان را تشکیل میدهند خواننده حرفهای نیستد، بلکه معمولا کسانی هستند که ذوق این کار را دارند و از روی فهرست نام شارمندان، از هر قبیله، بنوبت انتخاب میشوند. این افراد همگی از مردانند و تعدادشان نیز برای هر گروه، در دوره اشیل، پانزده تن است. اینان هم میخوانند و هم میرقصند و، در صفی مجلل، بر روی صحنه طولانی و باریک حرکت میکنند و، با شعر حرکات خود، الفاظ و حالات نمایش را تعبیر و تفسیر مینمایند.
مقام موسیقی در تئاتر یونان اندکی پایینتر از مقام عمل و شعر است. معمولا آهنگها را نیز درامنویس خود میسازد. قسمت عمده گفتگوها را بازیگران با صدای بلند بیان میکنند، و بعضی را نیز به آواز میخوانند. ولی نقشهای عمده نمایشنامه قسمتهای غنایی چندی دارد که باید با یک یا دو یا سه صدا خوانده شود، یا به اتفاق گروه خواننده، متناوبا بعد از سرود آن گروه، به آواز ادا گردد. این آوازها ساده هستند و بخشهای مختلف ندارند، و هماهنگی در آنها نیست. معمولا فقط یک فلوت، نت به نت، با خوانندگان همراهی میکند; بدین ترتیب، تماشاگران همه کلمات را میشنوند، و شعر در آواز موسیقی غرقه نمیشود. این نمایشنامه ها را نمیتوان آهسته خواند و درباره آنها قضاوت کرد. در نظر یونانیان، گفتار فقط بخشی است از یک هنر پیچیده، که شعر و موسیقی و عمل و رقص را در هم بافته و وحدتی عمیق و موثر پدید آورده است.1
ولی، با اینهمه، مهمترین قسمت خود نمایش است; در بردن جایزه، چگونگی نمایشنامه بیش از موسیقی آن دخالت دارد. ولی بازی بازیگران از آن هر دو موثرتر و مهمتر است. یک بازیگر خوب حتی میتواند در نمایشنامه های متوسط نیز توفیق کامل به دست آورد. بازیگران که همیشه و در همه موارد مرد هستند برخلاف روم، مورد تحقیر نیستند، بلکه از تکریم و بزرگداشت همگان برخوردارند; از خدمت نظام معافند; و در وقت جنگ، بآزادی از جبهه ها میگذرند. مردم آنان را هوپوکریت میخوانند، و این کلمه به معنای “پاسخگو” است; زیرا که در آغاز، بازیگران به سخنان گروه خواننده پاسخ میگفتهاند. ولی بعدها که بازیگران به نمایش اعمال اشخاص دیگر میپردازند و شخصیتهای عاریتی به خود میگیرند، این کلمه به معنای “منافق” به کار میرود. بازیگران اتحادیه بزرگ و نیرومندی تشکیل
---
1. در فرهنگ عصر کلاسیک (480 - 323قم)، موسیقی همواره سهمی اساسی و مهم داشته است. بزرگترین موسیقیدان قرن پنجم تیموتئوس میلتوسی بود. وی قطعاتی میساخته است که در آن شعر تابع موسیقی بوده، و داستانی نیز در آن نقل میشده است. تیموتئوس تعداد تارهای چنگ یونانی را به یازده رساند، و شیوه های بغرنج و دقیق در موسیقی پیش گرفت. محافظه کاران بر او خشمگین شدند و چنان به وی حملهور گشتند که گویند عزم انتحار کرد. ولی اوریپید به دلداری و تسکین خاطر وی پرداخت، همکار و معاضدش شد، و بدرستی پیش بینی کرد که در اندک زمانی یونان در پیش پای او سر تعظیم فرود خواهد آورد.

میدهند به نام “هنرمندان دیونوسوسی”، که اعضای آن در سراسر خاک یونان پراکندهاند. دسته های بازیگران از شهری به شهر دیگر میروند، نمایشنامه ها و آهنگها و لباسها و سایر لوازم کار خویش را خود تهیه میکنند. در آمد رهبران این گروه ها، مثل همیشه، بسیار فراوان است، ولی بازیگران درجه دوم عایداتی اندک و نامعین دارند. اخلاق آنها چون اخلاق همه کسانی است که به دوره گردی زندگی میگذرانند; زندگیشان بین تجمل و فقر نوسان دارد، و روحشان بیقرارتر از آن است که بتوانند به یک زندگی ثابت و طبعیی ادامه دهند.
در کمدی و تراژدی، بازیگران ماسکی بر چهره میگذارند که در ناحیه دهان آن یک بلندگوی برنجی تعبیه شده است. طریقه تنظیم صوت در تئاتر یونان، و اینکه هر یک از تماشاگران میتواند از جایگاه خود صحنه را بخوبی ببیند، بسیار شایان توجه است. ولی چنین به نظر میرسد که با وجود این، برای تقویت صدای بازیگر و مدد به چشم تماشاگرانی که از صحنه نمایش دور هستند، وسایل دیگری نیز لازم است تا همگی بتوانند بآسانی قهرمانان مختلف را تشخیص دهند. فقدان این گونه وسایل موجب آن میشود که همه ریزهکاریهای صوتی و حالات و تغییرات چهره بازیگر از میان برود. هر گاه که اشخاص واقعی در نمایشنامهای بیایند چون اوریپید در نمایشنامه اکلسیازوسای (زنان در شورا)، و سقراط در نمایشنامه ابرها ناچار با ماسک و بیشتر به صورت کاریکاتور نمایش داده میشوند. این ماسکها از مراسم دینی به تئاتر یونان راه یافتهاند; زیرا در آن مراسم، برای ایجاد ترس یا خنده، غالبا ماسک به کار میبردهاند. در کمدی، هنوز این رسم برجاست. ماسکها، تا آنجا که قوه تخیل مردم یونان ایجاب میکند، غریب و مبالغه آمیزند. همچنانکه صدای بازیگر تقویت میشود و چهرهاش با ماسک بزرگتر به نظر میرسد، تنش نیز با پنبه و پوشال ستبرتر و قامتش، با تاجی بزرگ و با کفشهایی که کف ضخیم دارند، بلندتر میگردد. بر روی هم، از قراری که لوکیانوس میگوید، بازیگران قدیم “منظرهای زشت و وحشتناک” ایجاد میکردند.
تماشاگران نیز چون خود نمایش شایان توجهند. زنان و مردان طبقات مختلف در این تئاترها راه دارند. پس از سال 420، به همه شارمندانی که نیازمندند دواوبولوس داده میشود تا بدان وسیله به تئاتر راه یابند; زنان از مردان جدا مینشینند; و روسپیان جایگاهی مخصوص خود دارند. به حکم عرف، زنان عفیف از تماشای نمایشهای کمدی منع شدهاند. تماشاگران این تئاترها سرزنده و بانشاطند و، از لحاظ اخلاق و رفتار، با مردم دیگری که در نقاط مختلف جهان به تماشاخانه ها میروند فرقی ندارند. در وقت تماشای نمایش، فندق و میوه میخورند و شراب مینوشند. بنابر گفته ارسطو، از مقدار خوراکی که در اثنای یک نمایش خورده میشود میتوان دریافت که آن نمایش تا چه حد با عدم موفقیت همراه بوده

است. تماشاگران بر سر جا با هم ستیزه میکنند و بازیگران مورد پسند خود را با کف زدنها و فریادهای پیاپی تشویق و تحسین مینمایند. اگر نمایش را نپسندند، صفیر میکشند و همهمه برپا میکنند; هر گاه که اعتراضشان شدیدتر شود، به نیمکتهای زیر خود لگد میکوبند; و اگر به خشم درآیند، بازیگر را با پرتاب سنگ و انجیر و زیتون از صحنه بیرون میرانند. آیسخینس را یک بار تا سر حد مرگ با سنگ میزنند، زیرا که از بازی وی آزرده خاطر گشتهاند. نیز اشیل را، به گمان آنکه برخی از اسرار پنهانی دین را مکشوف ساخته است، تقریبا میکشند. یکی از نوازندگان، برای بنای خانه خویش، مقداری سنگ به وام میگیرد و وعده میدهد که سنگهایی را که در نمایش آینده به سویش پرتاب میکنند گرد آورده، وام خود را ادا خواهد کرد. گاهی بازیگران، گروهی را اجیر میکنند تا صفیر تماشاگران را در غوغای تحسین غرقه سازند.
بازیگران کمدی نیز گاه فندق و گردو در میان جمعیت میپراکنند تا سکوت آنان را بخرند. تماشاگران، اگر بخواهند، با همهمه و غوغای خود، ادامه نمایش را مانع میشوند و بازیگران را مجبور میکنند نمایش بعدی را به جای آن شروع کنند. بدین ترتیب، برنامه نمایش کوتاه و تحملپذیر میشود.
در جشنهای دیونوسیای شهری، نمایش سه روز ادامه دارد; هر روز پنج نمایش به روی صحنه میآید: سه تراژدی و یک درام ساتیری از یک شاعر، و یک کمدی از شاعر دیگر. سحرگاه نمایش شروع میشود، و تا شامگاه ادامه دارد. فقط در موارد استثنایی است که یک نمایش دوبار در تئاتر دیونوسوسی اجرا میشود.
کسانی که نمایش را در آن تئاتر ندیدهاند ممکن است که در شهرهای دیگر یونان، یا در صحنه های محقر دهکده های آتیک، به تماشای آن توفیق یابند. در فاصله میان 480 تا 430 ق م، در حدود دو هزار نمایشنامه تازه در آتن به صحنه میآید. در آغاز، به شاعری که “سه تراژدی” او از همه بهتر بوده است یک بز جایزه میدادند، و به بهترین کمدینویس یک سبد انجیر و یک کوزه شراب. ولی در عصر طلایی، جوایز سه گانه تراژدی و جایزه کمدی به پول تبدیل میشود و از طرف دولت پرداخته میشود. در نخستین روز مسابقه، ده نفر را به حکم قرعه، از میان داوطلبانی که مجلس معرفی کرده است، و از روی فهرست اسامی آنان، در همان جلسات جهت داوری انتخاب میکنند. در پایان آخرین نمایش، هر یک از داوران نام اولین و دومین و سومین نمایشنامهای را که شایسته جایزه دانسته است بر روی لوحهای مینویسد. این لوحه ها را در گلدان بزرگی میگذارند، و یکی از آرخونها پنج لوحه را از میان آنها بیرون میکشد. نتیجهای که از این پنج داوری به دست میآید برنده نهایی جایزه را معلوم میدارد، و پنج لوح دیگر را نخوانده نابود میسازند. بدین ترتیب، هیچ کس قبلا نمیداند که چه کسانی داور خواهند بود، و قضاوت کدام یک از آنان واقعا موثر خواهد افتاد.
ولی، علی رغم همه این تمهیدات و احتیاطات، گاهی تطمیع و ارعاب داوران در کار میآید. افلاطون شکایت

از آن دارد که داوران از جمعیتی که در تئاتر گرد آمده است بیم دارند و تقریبا همیشه به اقتضای پسند و تحسین آنان قضاوت میکنند; میگوید که این “حکومت تماشاگران” هم شاعران درامنویس و هم تماشاگران نمایش را به فساد و تباهی میکشد. هنگامی که مسابقه پایان یابد، شاعری را که پیروز شده است، و گروه خوانندگان وی را، با تاجی از پاپیتال زینت میدهند، و گاه نیز به افتخار آنان ستونی برپا میدارند; حتی شاهان نیز برای کسب این تاج افتخار کوشش میکنند.
اندازه تئاترهای یونان، و سنن و آداب جشنها، تا حد وسیعی کیفیت درام یونان را معین میدارد. با تغییرات چهره و زیر و بم اصوات نمیتوان اختلافات اندک و حالات دقیق را نمایش داد. از این روی، در تئاتر دیونوسوسی، بندرت میتوان شخصیتی را یافت که با دقت و ظرافت تصویر شده باشد. درام یونان عبارت است از مطالعه سرنوشتها، یا مشاهده کشمکش انسان با خدایان. ولی درام عصر الیزابت مطالعه اعمال یا مشاهده کشمکش انسان با انسان است، و درام جدید روحیات و خلقیات را مطالعه میکند، یا کشمکش انسان را با انسان نمایش میدهد. تماشاگران آتن قبلا میدانند که سرنوشت هریک از قهرمانان چه خواهد بود، و بر نتیجه هر یک از اعمال واقفند. زیرا که در قرن پنجم، هنوز آداب و رسوم مذهبی به قوت خویش باقی است و موضوع درامهای دیونوسوسی را به داستانهای شایع و اساطیر باستانی محدود میسازد.1 در نمایشنامه ها، حوادث ناگهانی پیش نمیآید، و امری که بر تماشاگران مجهول باشد و آنان را مدتی در انتظار نگاه دارد در میان نیست. ولی، در عوض، پیش بینی حوادث، و “شناسایی”2های ناگهانیی که در درام رخ میدهد، برای کسانی که سرگرم تماشای نمایشند لذت فراوان در بر دارد. درامنویسان، یکی پس از دیگری، یک داستان را برای یک گروه تماشاگر تکرار میکنند. آنچه در این نمایشنامه های مکرر تغییر میکند شعر و موسیقی و فلسفه و چگونگی تعبیر آنهاست. پیش از اوریپید، حتی فلسفه نیز تا حدود بسیار پیرو رسم قرار دیرین است; چنانکه، در نمایشنامه های اشیل و سوفکل، موضوع اصلی کیفر و پاداشی است که از جانب خدایان حسود یا سرنوشت کور بر آدمیان میرسد.
---
1. فقط چند نمایشنامه به وقایع تاریخی دورانهای تازهتر اختصاص یافته بود; از آن جمله، فقط یک درام یعنی “زنان ایرانی” به قلم اشیل باقی مانده است. در حدود سال 493، فرونیخوس “سقوط میلتوس” را نمایش داد; ولی مردم آتن از اندیشه استیلای ایرانیان بر شهر عزیزشان چنان غمگین شدند که فرونیخوس را، به سبب این ابتکار، یک هزار دراخما جریمه کردند و تکرار آن نمایش را نیز ممنوع داشتند. از قرارین چنین بر میآید که تمیستوکلس پنهانی ترتیباتی داده بود که این نمایشنامه بر روی صحنه آید تا آتنیان را به جنگ با ایران برانگیزد.
2. Recognition، ارسطو “شناسایی” در درام را چنین تعریف میکند: و اما “شناسایی”، چنانکه از نام آن برمیآید، تحولی است ناگهانی از “ندانستن و نشناختن” به “دانستن و شناختن”، و در بین کسانی که باید در داستان به خوشبختی یا بدبختی برسند روی میدهد و به دوستی یا به دشمنی میانجامد. م.

جرم اینان نیز همیشه رفتار گستاخانه و غرور کفرآمیزشان است. نتیجه اخلاقی این درامها نیز همیشه یکسان است، و پیروی از ندای وجدان، شرافتمندی، و اعتدال و فروتنی را تبلیغ میکند. در درام یونان، ترکیب فلسفه با شعر و داستان و موسیقی و آواز و رقص نه تنها صورت تازهای را در تاریخ ادبیات جهان پدید میآورد، بلکه در همان آغاز به چنان شکوه و رفعتی دست مییابد که، در دوره های بعد، هرگز این هنر نظیر آن را نمیبیند.